وحدت کرمانشاهی

وحدت کرمانشاهی

شمارهٔ ۳۹

۱

کردیم عاقبت وطن اندر دیار عشق

خوردیم آب بیخودی از جویبار عشق

۲

مستان عشق را به صبوحی چه حاجت است

زیرا که درد سر نرساند خمار عشق

۳

سی سال لاف مهر زدم تا سحرگهی

وا شد دلم چو گل ز نسیم بهار عشق

۴

فارغ شود ز دردسر عقل فلسفی

یک جرعه گر کشد ز می خوشگوار عشق

۵

در دامن مراد نبینی گل مراد

بی ترک خواب راحت و بی نیش خار عشق

۶

ای فرخ آن سری که زنندش به تیغ یار

وی خرم آن تنی که کشندش به دار عشق

۷

روزی ندیده تا به کنون چشم روزگار

از دور روزگار به از روزگار عشق

۸

پروانه گر ز عشق بسوزد عجب مدار

کآتش زند به خرمن هستی شرار عشق

۹

آن دم مس وجود تو زر می‌شود که تن

در بوته فراق گدازد به نار عشق

۱۰

هرکس که یافت آگهی از سر عاشقی

وحدت صفت کند سر و جان را نثار عشق

تصاویر و صوت

گنجینة الاسرار عمان سامانی و غزلیات وحدت کرمانشاهی به کوشش محمدعلی مجاهدی (پروانه) - عمان سامانی, وحدت کرمانشاهی - تصویر ۲۸۰
دیوان وحدت کرمانشاهی به کوشش احمد کرمی - احمد کرمانشاهی - تصویر ۷۱

نظرات