
وحدت کرمانشاهی
شمارهٔ ۴
۱
آتش عشقم بسوخت خرقه طامات را
سیل جنون در ربود رخت عبادات را
۲
مسئله عشق نیست درخور شرح و بیان
به که به یکسو نهند لفظ و عبارات را
۳
دامن خلوت ز دست کی دهد آن کو که یافت
در دل شبهای تار ذوق مناجات را
۴
هر نفسم چنگ و نی از تو پیامی دهد
پی نبرد هر کسی رمز اشارات را
۵
جای دهید امشبم مسجدیان تا سحر
مستم و گم کردهام راه خرابات را
۶
دوش تفرجکنان خوش ز حرم تا به دیر
رفتم و کردم تمام سیر مقامات را
۷
غیر خیالات نیست عالم و ما کردهایم
از دم پیر مغان رفع خیالات را
۸
خاکنشینان عشق بی مدد جبرئیل
هر نفسی میکنند سیر سماوات را
۹
بر سر بازار عشق کس نخرد ای عزیز
از تو به یک جو هزار کشف و کرامات را
۱۰
وحدت از این پس مده دامن رندان ز دست
صرف خرابات کن جمله اوقات را
تصاویر و صوت



نظرات