
وحدت کرمانشاهی
شمارهٔ ۴۳
۱
تا چند سرگران ز مدار جهان شوم
تا چند از مدار جهان سرگران شوم
۲
در بین ما و دوست به جز خود حجاب نیست
آن به که بگذرم ز خود و از میان شوم
۳
زندان تن گذارم و این خاکدان دون
در اوج عرش یوسف کنعان جان شوم
۴
از خاکیان و صحبت ایشان دلم گرفت
یک چند نیز همنفس قدسیان شوم
۵
با طایران گلشن قرب جلال دوست
این دامگه گذارم و همآشیان شوم
۶
سودی نبخشدم سخن واعظ و فقیه
تا چند سال و مه ز پی این و آن شوم
۷
آن به که نشنوم سخن این و آن به گوش
وز چاکران حلقه پیر مغان شوم
۸
شاید بدین سبب کندم بخت یاوری
در بزم دوست محرم راز نهان شوم
۹
وحدت حبیب گر بخرامد به باغ حسن
با گوهر سخن به رهش درفشان شوم
تصاویر و صوت


نظرات