
وحدت کرمانشاهی
شمارهٔ ۴۴
۱
ما سالها مجاور میخانه بودهایم
روز و شبان به خاک درش جبهه سودهایم
۲
با رخش صبر وادی لا را سپردهایم
اندر فضای منزل الّا غنودهایم
۳
پا از گلیم کثرت دنیا کشیدهایم
خود تکیه ما به بالش وحدت نمودهایم
۴
با صیقل ریاضت از آیینه ضمیر
گرد خودی و زنگ دویی را زدودهایم
۵
زاهد برو که نغمه منصوری از ازل
ما بر فراز دار فنا خوش سرودهایم
۶
بهر قبول خاطر خاصان بزم دوست
کاهیدهایم از تن و بر جان فزودهایم
۷
نادیدهایی چند ز دلدار دیدهایم
نشنیدهایی چند ز جانان شنودهایم
۸
تا رخت جان به سایه سروی کشیدهایم
صد جوی خون ز دیده به دامن گشودهایم
۹
گوی سعادت از سر میدان معرفت
وحدت به صَولَجان ریاضت ربودهایم
تصاویر و صوت



نظرات
سفید