
وحدت کرمانشاهی
شمارهٔ ۴۶
۱
با توسن خیال به هر سو شتافتیم
از دوست غیر، نام نشانی نیافتیم
۲
دلبر نشسته در دل و ما بیخبر از او
بیهوده کوه و دشت و بیابان شتافتیم
۳
گفتیم ترک صحبت ابنای روزگار
مردانهوار روی دل از جمله تافتیم
۴
معلوم شد که میکده و خانقه یکیست
این نکته را چو اصل حقیقت شکافتیم
۵
شد عاقبت کفن به تن آن جامهای که ما
از پود مهر و تار وفای تو بافتیم
۶
یک ره عدم شدیم پس از مشرق وجود
خورشیدوار بر همه آفاق تافتیم
۷
وحدت اگر چه در سخن سفتهای ولیک
کوتاه کن که قافیه دیگر نیافتیم
تصاویر و صوت

نظرات