
وحدت کرمانشاهی
شمارهٔ ۴۷
۱
دی مغبچهای گفت که ما مظهر یاریم
سر تا به قدم آینهٔ روی نگاریم
۲
ما نقطه پرگار وجودیم ولیکن
گاهی به میان اندر و گاهی به کناریم
۳
ما سرّ انالحق به جهان فاش نمودیم
منصورصفت رقصکنان بر سر داریم
۴
ما بار به سر منزل مقصود رساندیم
ای خواجه دگر اشتر بگسسته مهاریم
۵
در هیچ قطاری دگر ای قافلهسالار
ما را نتوان یافت که بیرون ز قطاریم
۶
تا باد به هم بر زند آن زلف پریشان
آشفته و سرگشته و بیصبر و قراریم
۷
تا در چمنِ حسن، گلِ روی تو بشکفت
شوریده و شیدا و پریشان چو هَزاریم
۸
چون در نظر دوست عزیزیم، غمی نیست
هرچند که در چشم خلایق همه خواریم
۹
وحدتصفت از نشئهٔ صهبای محبت
مستیم ولی بیخبر از رنج خماریم
تصاویر و صوت

نظرات