
وحدت کرمانشاهی
شمارهٔ ۶
۱
بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را
هرگز نتوان دید جمال احدی را
۲
با خود نظری داشت که بر لوح قلم زد
کلک ازلی نقش جمال ابدی را
۳
جانها فلکی گردد، اگر این تن خاکی
بیرون کند از خود صفت دیو و ددی را
۴
در رقص درآید فلک از زمزمه عشق
چونان که شتر بشنود آهنگ حدی را
۵
ما از کتب عشق نخواندیم و ندیدیم
جز درس و خط بیخودی و بیخردی را
۶
یا بوسه مزن بر لب مینای محبت
یا در خم توحید فکن نیک و بدی را
۷
گل بزمگه خسروی آراست چو بشنید
از مرغ سحر زمزمه باربدی را
۸
درویش به صد افسر شاهی نفروشد
یک موی از این کهنه کلاه نمدی را
۹
یا رب به که این نکته توان گفت که وحدت
در کوی صنم یافته راه صمدی را
تصاویر و صوت


نظرات