
وحدت کرمانشاهی
شمارهٔ ۷
۱
تا نشوئید به می دفتر دانایی را
نتوان پای زدن عالم رسوایی را
۲
سرنوشت ازلی بود که داغ غم عشق
جای دادند به دل لاله صحرایی را
۳
آنکه سر باخت به صحرای جنون میداند
که چه سوداست به سر این سر سودایی را
۴
برو از گوشهنشینان خرابات بپرس
لذت خلوت و خاموشی و تنهایی را
۵
دعوی عشق و شکیبا ز کجا تا به کجا
عشق در هم شکند پشت شکیبایی را
۶
نیست جایی که نه آنجاست ولیکن جویید
در دل خویشتن آن دلبر هرجایی را
۷
برو ای عاقل و از دیده مجنون بنگر
تا ببینی همه سو جلوه لیلایی را
۸
یافتم عاقبت این نکته کزو یافتهاند
دلفریبان همه سرمایه زیبایی را
۹
وحدت از خاک در میکده وحدت ساخت
سرمه روشنی دیده بینایی را
تصاویر و صوت



نظرات