وحیدالزمان قزوینی

وحیدالزمان قزوینی

بخش ۱۵ - صفت خبّاز

۱

خباز کزو بود فغانم

زان حسن برشته سوخت جانم

۲

عکس مژه اش به سنگ و سندان

جا کرده چو جای پنجه در نان

۳

هر چشمه ی کار اوست بیشک

صد چشمه برنگ نان سنگک

۴

کز دور نگاه صبر شورش

افروخته همچو دل تنورش

۵

عشّاق به کوی آن پریوش

چون تخمه ی روی نان آتش

۶

چون واکند آن بهار، دکان

سوزد به تنور لاله را نان

۷

زان لطف و صفا که با گل اوست

پیداست هر آنچه در دل اوست

۸

تمثال منش که در ضمیر است

باشد مویی که در خمیر است

۹

چون شان عسل ز شهد آن رو

خود نان خورش است گُرده ی او

تصاویر و صوت

نظرات