وحیدالزمان قزوینی

وحیدالزمان قزوینی

بخش ۱۸ - صفت شمّاعی

۱

بینی چو جمال شمع ریزان

چون شمع ترا به لب رسد جان

۲

چون شمع جبین چو بر فروزند

دل را بازند و باز سوزند

۳

چون شان عسل شود از ایشان

هر روز هزار خانه ویران

۴

گشت از رُخشان که هست گلشن

چشم و دل من چو شمع روشن

۵

زین شعله دلم چو شمع گردید

سر رشته ی صد هزار امّید

۶

دل ها چو ز جورشان گدازند

با سوز درون چو شمع سازند

۷

آتش در سر چو شمع دارند

چون اشک ز چشم تر نبارند

تصاویر و صوت

نظرات