
وحیدالزمان قزوینی
بخش ۲۰ - صفت حدّاد
۱
حداد خبر ندارد از درد
بیهوده چه کوبم آهن سرد
۲
آتش خواهم زدن به عالم
در کوره ی عشقِ یار چون دم
۳
ثابت قدمم بکوی جانان
گر پتک بسر خورم چو سندان
۴
صد شکر که تا اسیر اویم
چون آهن تفته سرخ رویم
۵
باشد دل سخت آن پریوش
چون آهن تفته ی در آتش
۶
باشد، در چشم گریه ی من
آبی که در او نهند آهن
۷
گرم است سرشک چشم بیخواب
از آهن اوست جوش این آب
نظرات