وحیدالزمان قزوینی

وحیدالزمان قزوینی

بخش ۲۲ - صفت تخمه فروش

۱

از تخمه فروش و آن لب شور

شد دیده ام آشیان زنبور

۲

از دیدن روی آن فرشته

بر آتش غم شدم برشته

۳

از دیدن آن نگار ساده

چون پوست ز تخمه ام فتاده

۴

باشد دل این اسیر حیران

در تابه ی غم چو تخمه خندان

۵

از کف دل این خراب خسته

جَسته است چو تخمه ی شکسته

۶

بیند همه عمر خاک مالی

آنرا که بود دو دست خالی

۷

صد فکر ازو مراست در سر

چون تخم که در کدوست مُضمر

تصاویر و صوت

نظرات