
وحیدالزمان قزوینی
بخش ۲۴ - صفت رفوگر
۱
شد چاک دل من از رفوگر
بر من لب لعل او شد اخگر
۲
شیرین سخنی در آن لب شور
شهد است در آشیان زنبور
۳
شاید فتدش به من نظاره
شادم ز لباسِ صبرِ پاره
۴
در دیده نگاه حسرت من
چون رشته بود به چشم سوزن
۵
هستم ز دلِِ اسیرِ بریان
دنبالِ نگاهِ خویش پویان
۶
کردست به نوک سوزنم صید
از چشم خودم فتاده در قید
۷
نبود بسوی نجات راهم
شد رشته ی دام من نگاهم
نظرات