وحیدالزمان قزوینی

وحیدالزمان قزوینی

بخش ۲۹ - صفت کمانگر

۱

بر پیر خمیده قد مهجور

دایم رود از کمان گران زور

۲

استادی عشق بی امانش

فی الحال کُشد به خر کمانش

۳

آن پیر که چلّه ها کشیده

این جا به مراد خود رسیده

۴

مانند کمان ز حسن عالی

صد خانه نموده اند خالی

۵

کی هم چو کمان شَوَم مشوش

دارند گَرَم به روی آتش

۶

از سر تا پا اسیر یارم

گویی که کمان چلّه دارم

۷

منصور به خصم عاشقانش

دایم باشد چون کمانش

۸

عاشق به دو دست بسته بر پشت

مانند کمان هزار کس کشت

۹

آرم چو کمان به خصم خود رو

پیوسته به پشت گرمی او

تصاویر و صوت

نظرات