وحیدالزمان قزوینی

وحیدالزمان قزوینی

بخش ۳۲ - صفت شیشه گر

۱

بر شیشه گران گذارم افتاد

آن جا دل خسته رفت بر باد

۲

از سینه ام آن غریب بگریخت

هم جنس بدید و در وی آویخت

۳

مانند کبوتری که پرّید

شد داخل کلّه بر نگردید

۴

این شیشه شکست از جدایی

دارد ز گداز مومیائی

۵

آن غیرت مهر و رشک مهتاب

از بس حُسنش فتاده سیراب

۶

چون آبله شیشه ز آتش تیز

آید بیرون ز آب لبریز

تصاویر و صوت

نظرات