
وحیدالزمان قزوینی
بخش ۳۳ - صفت کحّال
۱
کحّال که دلبری فن اوست
چشمم روشن ز دیدن اوست
۲
از بسکه فقیر و خاکسارم
گردیده چو توتیا غبارم
۳
از میل رهش دو دیده ی من
گردیده چو میلِ سُرمه روشن
۴
شد سبز،خط از رخ نکویش
چشمست، غبار دار رویش
۵
خاک رَهِ آن نگار ساده
هر گاه به دست من فتاده
۶
هم بیخته هم خمیر کرده
چشمم به سه آب و هفت پرده
نظرات