
وحیدالزمان قزوینی
بخش ۳۹ - صفت تیرگر
۱
از دیدن تیرگر دل زار
گردید نشان تیرآزار
۲
چون ضعف بدن مرا تراشید
از گوشه ی چشم پوی من دید
۳
چوبی که به دست او شود تیر
زود است، شود به چشم شوق او دیر
۴
در دل از بس که شوق دارد
در شاخ چو برگ پر بر آرد
۵
هر تیر به شاخ خویش از این کام
انگاره بود چو رگ در اندام
۶
هر شاخ ز ذوق تیر گشتن
سوزن دانیست پر ز سوزن
۷
از دیدن روی او زمین گیر
گرد سر خویش گشته چون تیر
۸
در پا دارد اگر چه پیکان
دایم باشد چو تیر خندان
نظرات