
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۰
۱
نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را
تغییر طالع چون کنم این اختر بد روز را
۲
کی باشد از تو طالعم کاین بخت اختر سوخته
گرداند از تأثیر خود ، سد اختر فیروز را
۳
دل رام دستت شد ولی بر وی میفشان آستین
ترسم که ناگه رم دهی این مرغ دست آموز را
۴
بر جیب صبرم پنجه زد عشقی، گریبان پاره کن
افتاده کاری بس عجب دست گریبان دوز را
۵
کم باد این فارغ دلی کو سد تمنا میکند
سد بار گردم گرد سر عشق تمناسوز را
۶
با آنکه روز وصل او دانم که شوقم میکشد
ندهم به سد عمر ابد یک ساعت آن روز را
۷
وحشی فراغت میکند کز دولت انبوه تو
سد خانه پر اسباب شد جان ملال اندوز را
تصاویر و صوت

نظرات
ناشناس
ناشناس
علیرضا
سمانه