
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۰۰
۱
از پیِ بهبودِ دردِ ما دوا سودی نداشت
هرکه شد بیمارِ دردِ عشق بهبودی نداشت
۲
بود روزی آن عنایتها که با ما مینمود
خوش نمودی داشت اما آنچنان بودی نداشت
۳
دوش کـآمد با رقیبان مست و خنجر میکشید
غیرِ قصدِ کشتنِ ما هیچ مقصودی نداشت
۴
عشق غالب گشت اگر در بزمِ او آهی زدم
کی فروزان گشت جایی کـآتشی دودی نداشت
۵
جایِ خود در بزمِ خوبان شمعسان چون گرم کرد
آنکه اشکِ گرم و آهِ آتشآلودی نداشت
۶
داشت سودای رخش وحشی به سر در هر نفس
لیک از آن سودا چه حاصل یک دمش سودی نداشت
۷
وحشی از دردِ محبت لذتی چندان نیافت
هرکه جسمی ریش و جان دردفرسودی نداشت
تصاویر و صوت




نظرات
محمد.م