
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۰۴
۱
گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت
آتش به جای آب ز چشمم فشاند و رفت
۲
آمد چو باد و مضطربم کرد همچو برق
وز آتشم زبانه به گردون رساند و رفت
۳
برخاستم که دست دعایی برآورم
دشنام داد و راه دگر کرد و راند و رفت
۴
از پی دویدمش که عنان گیریی کنم
افراشت تازیانه و مرکب جهاند و رفت
۵
وحشی نشد نصیبم ازو تازیانهای
چشمم به حسرت از پی او بازماند و رفت
تصاویر و صوت


نظرات