
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۰۷
۱
تو منکری ولیک به من مهربانیت
میبارد از ادای نگاهِ نهانیت
۲
میرم به ملتفت نشدنهای ساخته
و آن طرزِ بازدیدن و تقریبدانیت
۳
یک خم شدن ز گوشهٔ ابروی التفات
آید برون ز عهدهٔ صد سر گرانیت
۴
نازم کرشمه را که صدم نکته حل نمود
بی منتِ موافقت و همزبانیت
۵
شادیِ التفاتِ تو کارم تمام کرد
بادا بقای عمرِ تو و زندگانیت
۶
ای شاهباز دوریِ ما از تو لازم است
گنجشک را چه زهرهٔ همآشیانیت
۷
جنبیدت این هوس ز کجا ای نهالِ لطف
کی اوفتاد رغبتِ میوه فشانیت
۸
من از کجا و اینهمه نوباوهٔ امید
یارب که برخوری ز درختِ جوانیت
۹
شاخِ گلی کجاست بدین پاکدامنی
بیهوده سالها نکنم باغبانیت
۱۰
صد نوبهار را ز تو آب است و رنگ و بو
دارد خدا نگاه ز بادِ خزانیت
۱۱
وحشی پیاله گیر که دیگر حریفِ توست
کز خم به شیشه رفت میِ شادمانیت
تصاویر و صوت



نظرات
الهه
امین کیخا
امین کیخا
ب. ا