وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۱۰۸

۱

نویدِ آشنایی می‌دهد چشمِ سخن‌گویت

گرفته انس گویا نرمیی با تندی خویت

۲

بمیرم پیشِ آن لب این‌چنین گاهی تبسم کن

بحمدالله که دیدم بی گره یک بار ابرویت

۳

به رویت مردمانِ دیده را هست آن‌چنان میلی

که ناگه می‌دوند از خانه بیرون تا سرِ کویت

۴

شرابی خورده‌ام از شوق و زور آورده می‌ترسم

که بردارد مرا ناگاه و بیخود آورد سویت

۵

ز آتش آب می‌جویم ببین فکرِ محالِ من

وفاداری طمع می‌دارم از طبعِ جفاجویت

۶

فریبِ غمزه امروز آن‌قدر خوردم که می‌باید

مجرب بود هر افسون که بر من خواند جادویت

۷

چه بودی گر به قدرِ آرزو جان داشتی وحشی

که کردی صدهزاران جان فدای یک سرِ مویت

تصاویر و صوت

دیوان وحشی بافقی به کوشش حسین نخعی - وحشی بافقی - تصویر ۱۷۷
دیوان کامل وحشی بافقی به کوشش م. درویش با مقدمهٔ سعید نفیسی - وحشی بافقی - تصویر ۸۰
دیوان کامل شمس الدین محمد وحشی بافقی به کوشش ایرج افشار - وحشی بافقی, وحشی بافقی, وحشی بافقی, وحشی بافقی - تصویر ۱۰۸

نظرات

user_image
اکبر
۱۳۹۴/۱۰/۰۷ - ۰۸:۵۷:۳۸
در بیت آخر سد نیست صد هست.سدّ از سداد و انسداد بر میآید که بمعنی جلوگیری و دفع است.
user_image
نادر
۱۳۹۹/۰۱/۲۹ - ۱۷:۵۳:۲۱
فوق العاده است