وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۱۰۹

۱

هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد

این نگاه دور را از روی او دوری مباد

۲

من کجا و رخصت آن بزم؟ دانم جای خویش

دیگران هم رخصت ار خواهند دستوری مباد

۳

هر مرض کز عشق پیش آمد علاجش بر منست

لیک جانم را ز درد، رشک و رنجوری مباد

۴

چشم غارت کرده را صعب است از دیدار دوخت

هیچ عاشق را الهی هرگز این کوری مباد

۵

جوهر حسن تو کنج خانهٔ آباد نیست

بر بنای جان وحشی نام معموری مباد

تصاویر و صوت

دیوان کامل وحشی بافقی به کوشش م. درویش با مقدمهٔ سعید نفیسی - وحشی بافقی - تصویر ۸۰
دیوان وحشی بافقی به کوشش پرویز بابائی - وحشی بافقی - تصویر ۵۶

نظرات

user_image
علی
۱۳۹۷/۰۶/۱۸ - ۰۶:۰۷:۱۳
سلام. رشک ورنجوری و گذاشتن واو اشتباه است باید اینجور خوانده شودلیک جانم را زدرد رشک.رنجوری مبادخدایا جانم از درد حسادت رنجور نگردد