
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۱۰
۱
هجران رفیقِ بختِ زبونِ کسی مباد
خصمی چنین دلیر به خونِ کسی مباد
۲
یارب حریفِ گرمکنی همچو آرزو
گرم اختلاطِ داغِ درونِ کسی مباد
۳
این شعلههای ظاهر و باطن گدازِ هجر
پیراهنِ درون و برونِ کسی مباد
۴
آن گریههای شوق که غلتید کوه از او
سیلِ بنای صبر و سکونِ کسی مباد
۵
صد بندِ شوق پاره کند زورِ آرزو
یارب که بختِ شور و جنونِ کسی مباد
۶
نعلم به نامِ جملهٔ اجزا در آتش است
جادویِ او به فکرِ فسونِ کسی مباد
۷
وحشی هزار بادیه دورم ز کعبه کرد
این بختِ بد که راهنمونِ کسی مباد
تصاویر و صوت




نظرات