
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۱۳
۱
عیاذباله از روزی که عشقم در جنون آرد
سر زنجیر گیرد و ز در عقلم درون آرد
۲
من و رد و قبول بزم سلطانی که دربانش
به سد خواری کند بیرون به سد عزت درون آرد
۳
به جرم عشق دربند یکی سلطان بی رحمم
که هرکس آید از دیوان او فرمان خون آرد
۴
سر خسرو ز گل گردد گران فرهاد را نازم
که گلگون را به گردن گیرد و از بیستون آرد
۵
کمند جذبهٔ معشوق اگر در جان نیاویزد
کسی پروانه را در آتش سوزنده چون آرد
۶
برو فارغ نشین وحشی که نخل آرزومندی
نیارد بار اگر هم آورد بار زبون آرد
نظرات