
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۱۷
۱
خواهم آن عشق که هستی ز سرِ ما ببَرد
بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد
۲
خانه آتش زدگانیم ستم گو میتاز
آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد
۳
شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد
۴
دوزخ جور برافروز که من تاقوکم
نشنیدم که مرا اخگری از جا ببرد
۵
جرعهٔ پیر خرابات بر آن رند، حرام
که به پیش دگری دست تمنا ببرد
۶
وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنی
ما چه داریم که از ما ببرد یانبرد
تصاویر و صوت



نظرات
علی
محمد شجاعی
مجید لطفعلیان
Hossein Poorgholi