وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۱۲

۱

عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را

این بس که ضایع می‌کنی برمن جفای خویش را

۲

لطفی که بد خو سازدم ناید به کار جان من

اسباب کین آماده کن خوی ملال اندیش را

۳

هر چند سیل فتنه گر چون بخت باشد ور رسی

کشتی به دیوار آوری ویرانهٔ درویش را

۴

بر کافر عشق بتان جایز نباشد مرحمت

بی جرم باید سوختن مفتی منم این کیش را

۵

عشقم خراش سینه شد گو لطف تو مرهم منه

گر التفاتی می‌کنی ناسور کن این ریش را

۶

چون نیش زنبورم به دل گو زهر می‌ریز از مژه

افیون حیرت خورده‌ام زحمت ندانم نیش را

۷

با پادشاه من بگو وحشی که چون دور از تو شد

تاریخ برخوان گه گهی خوبان عهد خویش را

تصاویر و صوت

دیوان وحشی بافقی به کوشش حسین نخعی - وحشی بافقی - تصویر ۱۳۸

نظرات

user_image
سما سمایی
۱۴۰۱/۰۸/۱۳ - ۱۷:۲۶:۱۴
دوستان کسی میتونه معنی بیت سوم رو بگه؟