
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۲۰
۱
به تنگ آمد دلم یک خنجرِ کاری طمع دارد
از آن مژگانِ قتال اینقدر یاری طمع دارد
۲
نهاده ست از نکویانش بسی غمهای ناخورده
از این خونخوارِ مردم هرکه غمخواری طمع دارد
۳
سحر گل خنده میزد بر شکایتگوییِ بلبل
که این نادان مگر کز ما وفاداری طمع دارد
۴
گناهِ گلفروشان چیست گو بلبل بنال از خود
که یک جا بودن از یارانِ بازاری طمع دارد
۵
هوای باده ساقی ساده صافِ عشرت آماده
کسی مست است وحشی کز تو هشیاری طمع دارد
تصاویر و صوت

نظرات