وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۱۲۷

۱

دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد

من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد

۲

من و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغم

که سرم فتاده برخاک و تنم خبر ندارد

۳

همه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارم

چه کنم که نخل حرمان به از این ثمر ندارد

۴

ز لبی چنان که بارد شکرش ز شکرستان

همه زهر دارد اما چه کند شکر ندارد

۵

به هوای باغ مرغان همه بالها گشاده

به شکنج دام مرغی چه کند که پر ندارد

۶

بکش و بسوز و بگذر منگر به این که عاشق

بجز این که مهر ورزد گنهی دگر ندارد

۷

می وصل نیست وحشی به خمار هجر خو کن

که شراب ناامیدی غم درد سر ندارد

تصاویر و صوت

دیوان کامل وحشی بافقی به کوشش م. درویش با مقدمهٔ سعید نفیسی - وحشی بافقی - تصویر ۹۱

نظرات

user_image
موسویپور
۱۳۹۲/۰۸/۳۰ - ۲۰:۵۷:۱۰
دو بیت باید اصلاح شود چون نادرست است :چهشب ست یارب امشب که ز پی سحر نداردمن واین همه دعاها که یکی اثر نداردغلط است اینکهگویند به دل رهست دل را دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۷/۱۸ - ۲۰:۴۴:۵۹
جناب موسی پور، این دو بیت را که شما نوشته اید من در جایی از عرفی شیرازی دیده ام.
user_image
امیر علیزاده
۱۳۹۵/۰۲/۰۹ - ۰۲:۵۵:۵۷
فگاری سبزواری گوید:ز تو طاقت جدایی دل من دگر نداردز من آنکه صبر جوید ز دلم خبر ندارد.مشتاق اصفهانی گوید:سر کوی اوست جایی که صبا گذر نداردچه عجب که مردم از غم،من و او خبر ندارد.حالتی ترکمان گوید:کندم وداع و در سر هوس سفر نداردز وداع جز هلاکم غرض دگر ندارد..لا ادری گوید:به غم کسی اسیرم که ز من خبر نداردعجب از محبت من که در او اثر نداردغلط است اینکه گوید بدلی ره است دلرادل من ز غصه خون شد،دل او خبر ندارد..طوفی تبریزی گوید:به تو عالمی است عاشق،شده ام باین تسلیکه کسی محبت از من،به تو بیشتر ندارد.
user_image
Ellen
۱۳۹۷/۰۴/۱۲ - ۱۱:۴۱:۴۲
ممنون میشم اگر دوست عزیزی این چند بیت را معنی کند. ز لبی چنان که بارد شکرش ز شکرستانهمه زهر دارد اما چه کند شکر نداردبه هوای باغ مرغان همه بالها گشادهبه شکنج دام مرغی چه کند که پر ندارد
user_image
حسین،۱
۱۳۹۷/۰۴/۱۲ - ۱۵:۲۹:۱۹
Ellen گرامی ز لبی چنان که بارد شکرش ز شکرستانهمه زهر دارد اما چه کند شکر نداردبه هوای باغ مرغان همه بالها گشادهبه شکنج دام مرغی چه کند که پر ندارد.گویا می گوید : به لب او که می نگرم همه شیرینی ست از شکرستان ، ولی نصیب من شکری نیست که همه تلخی ست،همه بال گشوده اند به هوای وصال یار و چه حیف که مرا بال و پری نیست.زنده باشی
user_image
حسن کاظمی
۱۳۹۹/۱۱/۲۱ - ۱۴:۲۷:۲۲
این شعر رو جناب آقای کریم صالح عظیمی در آلبوم آوای همایون به صورت تصنیف همایون به روایت استاد دوامی میخونن
user_image
Mohammad Mohammad Yousefi
۱۴۰۲/۰۹/۰۱ - ۱۷:۱۶:۵۷
این شعر برای عرفی شیرازی است نه وحشی بافقی