
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۲۸
۱
تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد
جز زلف کسی پیش رخش تاب ندارد
۲
خواب آورد افسانه و افسانهٔ عاشق
هر کس که کند گوش دگر خواب ندارد
۳
پهلوی من و تکیهٔ خاکستر گلخن
دیوانه سر بستر سنجاب ندارد
۴
سیل مژه ترسم که تن از پای در آرد
کاین سست بنا طاقت سیلاب ندارد
۵
گر سجده کند پیش تو چندان عجبی نیست
وحشی که جز ابروی تو محراب ندارد
تصاویر و صوت

نظرات