
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۳۴
۱
خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد
صراحی در بغل جام میش در آستین باشد
۲
ز دستت هر چه میآمد به ارباب وفا کردی
نکردی هیچ تقصیری وفاداری همین باشد
۳
رقیبا میدهی بیمم که دارد قصد خون ریزیت
ازین بهتر چه خواهد بود یا رب اینچنین باشد
۴
کجا گفتن توان شرح غم محمل نشین خود
اگر همچون جرس ما را زبان آهنین باشد
۵
به هر ویرانه کانجا وحشی دیوانه جا گیرد
ز هر سو دامنی پرسنگ طفلی در کمین باشد
نظرات
نگین شکروی
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.