
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۳۷
۱
دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
۲
دی که می آمد ز جولانگاه شوخی مست ناز
نرگسش بر گوشهٔ دستار خوش ترکانه بود
۳
بهر آن نا آشنا میرم که فرد از همرهان
آنچنان میشد که گویا از همه بیگانه بود
۴
آن نصیحتها که میکردیم اهل عشق را
این زمان معلوم ما شد کان همه افسانه بود
۵
قرب تا حاصل نشد دودم ز خرمن برنخاست
اتحاد شمع برق خرمن پروانه بود
۶
سوختن با آتش است و عشق با دیوانگی
عشق بر هر دل که زد آتش، چو من دیوانه بود
۷
وحشی از خون خوردن شب دوش نتوانست خاست
کاین می مرد افکن امشب تا لب پیمانه بود
تصاویر و صوت

نظرات