وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۱۴۹

۱

دوش از عربده یک مرتبه باز آمده بود

چشم پر عربده‌اش بر سر ناز آمده بود

۲

چشمش از ظاهر حالم خبری می‌پرسید

غمزه‌اش نیز به جاسوسی راز آمده بود

۳

بود هنگامهٔ من گرم چنان ز آتش شوق

که نگاهش به تماشای نیاز آمده بود

۴

غیر داند که نگاهش چه بلا گرمی داشت

زانکه در بوتهٔ غیرت به گداز آمده بود

۵

چه اداها که ندیدم چه نظرها که نکرد

بنده‌اش من که عجب بنده نواز آمده بود

۶

آرزو بود که هر لحظه به سویت می‌تاخت

داشت می‌دانی و خوش در تک و تاز آمده بود

۷

وحشی از بزم که این مایهٔ خوشحالی یافت

که سوی کلبهٔ ما با می و ساز آمده بود

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محسن موسوی زاده
۱۳۹۹/۰۷/۲۱ - ۰۷:۳۵:۱۷
درود به شما به باور من این مصرع: داشت می دانی و خوش در تک و تاز آمده بود باید این گونه باشدداشت میدانی و خوش در تک و تاز آمده بودچون جایی که در آن می شود تک و تاز کرد و تازید میدان استبا همه ی این ها نمی دانم چرا هیچ کس و هیچ جا این را بدان گونه که گفته شد ننوشته اند با این که گویش می دانی هیچ معنی ندارد.بزرگواری بفرمایید درستی یا نادرستی نوشتار و پیشنهاد نگارنده را بررسی نموده و مرا آگاه بفرمایید.سپاس گزارم
user_image
فرید
۱۳۹۹/۰۷/۲۳ - ۰۷:۵۰:۵۸
جناب موسوی‌زادهحقیر هم با شما هم‌نظر هستم؛ "می‌دانی" در این بیت کاملا بی‌معنی‌ست!