
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۵۰
۱
زان عهد یاد باد که از ما به کین نبود
بودش گمان مهر وهنوزش یقین نبود
۲
اقرار مهر کردم وگفتم وفاکنی
کشتی مرا قرار تو با من چنین نبود
۳
انکار مهر سد ره سد تغافل است
اما چه سود چون دل ما پیش بین نبود
۴
من خود گره به کار خود انداختم که تو
زین پیش با منت گرهی بر جبین نبود
۵
افسانهایست بودن شیرین به کوهکن
آن روز چشم فتنه مگر در کمین نبود
۶
وحشی کسی که چشم وفا داشتم ازو
زود ازنظر فکند مرا چشم این نبود
تصاویر و صوت

نظرات
فرید