وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۱۵۱

۱

هر دلی کز عشق جان شعله اندوزش نبود

گر سراپا آتش سوزنده شد سوزش نبود

۲

عشق را آماده بود اسباب و جان مستعد

کار چون افتاد با دل بخت فیروزش نبود

۳

خرمن من بود و خرمن سوز شوخی بود نیز

گرمی خاصی که باشد شعله افروزش نبود

۴

در کمان ناز آن تیری که من می‌خواستم

بود پر ، کش لیک پیکان جگر دوزش نبود

۵

طاقت آوردیم چندین سال ازو بیگانگی

آشنایی شد ضرورت تاب یک روزش نبود

۶

آنکه سد مرغ است در دامش اگر وحشی رمد

گو تصور کن که یک مرغ نو آموزش نبود

تصاویر و صوت

نظرات