وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۱۵۲

۱

یک ره سؤال کن گنه بی‌گناه خود

زین چشم پر تغافل اندک گناه خود

۲

زان نیمه شب بترس که در تازد از جگر

تا کی عنان کشیده توان داشت آه خود

۳

دادیم جان به راه تو ظالم چه می‌کنی

سر داده‌ای چه فتنهٔ چشم سیاه خود

۴

بردی دل مرا و به حرمان بسوختی

او خود چه کرده بود بداند گناه خود

۵

درد سرت مباد ز فریاد دادخواه

گو داد می‌زنید تو میران به راه خود

۶

زان عهد یاد باد کز آسیب زهر چشم

می‌داشت نوشخند توام در پناه خود

۷

من صید دیگری نشوم وحشی توام

اما تو هم برون مرو از صیدگاه خود

تصاویر و صوت

دیوان وحشی بافقی به کوشش حسین نخعی - وحشی بافقی - تصویر ۱۹۴

نظرات

user_image
نگین شکروی
۱۳۸۸/۰۴/۳۰ - ۱۴:۰۵:۰۷
بادرودوسپاس فراواندر مصراع اول ازبیت اول کلمه"سوال" به اشتباه "سال"نوشته شده است
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.