
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۶
۱
بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا
جز دود دل که بست نفس بر نفس مرا
۲
من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر
این سرزنش میانهٔ عشاق بس مرا
۳
روزی که میرم از غم محمل نشین خود
بهر عزا بس است فغان جرس مرا
۴
زین چاکهای سینه که کردند ره به هم
ترسم که مرغ روح پرد از قفس مرا
۵
وحشی نمیزدم چو مگس دست غم به سر
بودی اگر به خوان طرب دسترس مرا
نظرات
مفقودالاثر