وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۱۶۰

۱

گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید

دل در نظر یار چنین خوار نیاید

۲

ور دعوی جانبازی عشقی نکند دل

بر جان کسی اینهمه آزار نیاید

۳

فرماندهی کشور جان کار بزرگیست

نو دولت حسنی، ز تو این کار نیاید

۴

ندهد دل ما گوشهٔ هجر تو به سد وصل

عادت به قفس کرده به گلزار نیاید

۵

با بوی بسازم که گل باغچه وصل

بیش از بغل و دامن اغیار نیاید

۶

ناپخته ثمر اینهمه غوغای خریدار

نو باوهٔ این باغ به بازار نیاید

۷

بس ذوق که حاصل کند از زمزمهٔ عشق

از وحشی اگر یار مرا عار نیاید

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Farid
۱۳۹۵/۰۸/۲۳ - ۱۲:۵۶:۵۱
با بوی بسازم که گل باغچه وصلبیش از بغل و دامن اغیار نیایدمی‌شه لطفا اینو توضیح بدین؟
user_image
یکی بودم
۱۳۹۷/۰۸/۲۹ - ۰۷:۳۷:۱۸
با بوی بسازم که گل باغچه ی وصلبیش از بغل و دامن اغیار نیایدفرید جان. این بیت درعین که فوق العاده زیباست فوق العاده ساده هم هستیه تشبیه ساده کردهگفته که من که دستم به گل نمیرسه پس با از دور دیدنش می سازم (بو استعاره از دیدن شده)وصال اون گل مال اغیاره (اغیار یعنی غریبه بیگانه جمع غیر)
user_image
Zahra A
۱۴۰۲/۰۸/۰۱ - ۱۳:۰۲:۱۰
سلام وقت بخیر  معنی و تفسیر این بیت رو میفرمایید ندهد دل ما گوشهٔ هجر تو به سد وصل عادت به قفس کرده به گلزار نیاید   و در جواب این بیت بهترین شعر چیست؟