
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۶۹
۱
بازم غم بیهوده به همخانگی آمد
عشق آمد و با نشأهٔ دیوانگی آمد
۲
ای عقل همانا که نداری خبر از عشق
بگریز که او دشمن فرزانگی آمد
۳
خوش باشد اگر کنج غمت هست که این دل
با رخنهٔ دیرینه به ویرانگی آمد
۴
دارد خبری آن نگه خاص که سویم
مخصوص به سد شیوهٔ بیگانگی آمد
۵
ای شمع به هر شعله که خواهیش بسوزان
مرغ دل وحشی که به پروانگی آمد
تصاویر و صوت


نظرات