وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۱۸۴

۱

غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد

نه عاشق بلهوس باشد که از آزار بگریزد

۲

ببر، گر بلبلی درد سر بیهوده از گلشن

که گوید عاشق روی گلم و ز خار بگریزد

۳

نباشد بی وفا گل بلکه مرغی بی وفا باشد

که چون گل را نماند خوبی رخسار بگریزد

۴

بس است این طعنه از پروانه تا جاوید بلبل را

که رنگ و بوی گل چون رفت از گلزار بگریزد

۵

چرا از نسبت خود عشق را تهمت نهد وحشی

کسی کز جور یار و طعنهٔ اغیار بگریزد

تصاویر و صوت

نظرات