وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۱۸۷

۱

آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند

آهی زدیم و آینه‌ات را جلا نماند

۲

روزی که ما ز بند تو آزاد می‌شدیم

بودند سد اسیر و یکی مبتلا نماند

۳

دیگر من و شکایت آن بی وفا کز او

هیچم امیدواری مهر و وفا نماند

۴

سوی مصاحبان تو هرگز کسی ندید

کز انفعال چشم تو بر پشت پا نماند

۵

وحشی ز آستانهٔ او بار بست و رفت

از ضعف چون تحمل بار جفا نماند

تصاویر و صوت

نظرات