وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۱۹۱

۱

سرخی‌ای کان ز نی تیر تو پیدا باشد

رنگ خونابهٔ خم جگر ما باشد

۲

رازها دارم و زان بیم که بدنام شود

می‌کنم دوری از آن شوخ چو تنها باشد

۳

چون دهم جان کفنم پینهٔ مرهم گردد

بسکه از تیغ توام زخم بر اعضا باشد

۴

ای خوش آن ناز که چون بر سر غوغا باشی

اثر خنده ز لب‌های تو پیدا باشد

۵

چون تو در دیده نشینی نرود اشک بلی

کی رود طفل زجایی که تماشا باشد

۶

میرم از دغدغه چون غیر نباشد پیدا

که مبادا حرم وصل تواش جا باشد

۷

گل گل از سنگ جنون گشت تن ما وحشی

آری آری گل دیوانگی اینها باشد

تصاویر و صوت

نظرات