
وحشی بافقی
شمارهٔ ۱۹۶
۱
کسی از دور تا کی چین ابروی کسی بیند
سراپا چشم حسرت گردد و سوی کسی بیند
۲
ز روی خویشتن هم شرم میآید مرا تا کی
کسی بنشیند و از دور در روی کسی بیند
۳
نه مغروری چنانم کشت کز دل چون کشد خنجر
سری پیش افکند در چاک پهلوی کسی بیند
۴
فلک گو استخوان پیش سگ افکن ناتوانی را
که فرساید ز حسرت چون سگ کوی کسی بیند
۵
کسی داند که وحشی را چه برق افتاد در خرمن
که داغی بر جگر از تندی خوی کسی بیند
تصاویر و صوت

نظرات