وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۱۹۸

۱

شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید

یکروزه مهر بین که به عشق و جنون کشید

۲

آن آرزو که دوش نبودش اثر هنوز

بسیار زود بود به این عشق چون کشید

۳

فرهاد وضع مجلس شیرین نظاره کرد

برجست و رخت خود به سوی بیستون کشید

۴

خود را نهفته بود بر این آستانه عشق

بیرون دوید ناگه و مارا درون کشید

۵

آن نم که بود قطره شد و قطره جوی آب

وز آب جو گذشت به توفان جنون کشید

۶

زین می به جرعهٔ دگر از خود برون رویم

زین بادهای درد که از ما فزون کشید

۷

وحشی به خود نکرد چنین خوار خویش را

گر خواریی کشید ز بخت زبون کشید

تصاویر و صوت

دیوان وحشی بافقی به کوشش پرویز بابائی - وحشی بافقی - تصویر ۸۷

نظرات