وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۲۰۵

۱

خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان کی رسد

پایی که این ره سر کند دیگر به دامان کی رسد

۲

سهل است کار پای من گو در طلب فرسوده شو

این سر که من می‌بینمش لیکن به سامان کی رسد

۳

گرچه توانی چاره‌ام سهل است گو دردم بکش

نتوان نهادن بدعتی عاشق به درمان کی رسد

۴

جانی که پرسیدی ازو کرده وداع کالبد

بر لب ستاده منتظر تا از تو فرمان کی رسد

۵

داور دلم در تربیت شاخی برش نادیده کس

تا چون گلی زو بشکفد یا میوهٔ آن کی رسد

۶

نازم مشام شوق را ورنه صبا گر بگذرد

در مصر بر پیراهنی بویش به کنعان کی رسد

۷

موری بجد بندد میان بزم سلیمان جا کند

تو سعی کن وحشی مگو کاین جان به جانان کی رسد

تصاویر و صوت

نظرات