
وحشی بافقی
شمارهٔ ۲۰۶
۱
عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد
انتقال عهد فارغ بالی از جانم کشد
۲
بر در میخانه من خواهم که آید غمزه مست
گه میانم گیرد و گاهی گریبانم کشد
۳
پر نگاهی کو که چون بر دل گشاید تیر ناز
از پی هم سد نگه تازد که پیکانم کشد
۴
سرمهای خواهم که جز یک رو نبینم ، عشق کو
تا به میل آتشین در چشم گریانم کشد
۵
گلشن شوقی هوس دارم که رضوان از بهشت
بر در باغ آید و سوی گلستانم کشد
۶
وعده گاهی کو که چون نومید برخیزم ز وصل
دست امید وفای وعده دامانم کشد
۷
در کدامین چشم جویم آن نگاه بردگی
کاشکارا گویدم برخیز و پنهانم کشد
۸
آن غزالی را که وحشی خواهد ار واقع شود
دهر بس نیت که از طبع غزلخوانم کشد
تصاویر و صوت


نظرات