وحشی بافقی

وحشی بافقی

شمارهٔ ۲۱۰

۱

آه شراره بارم کان از درون برآمد

ابریست آتش افشان کز بحر خون برآمد

۲

می‌کرد دل تفأل از مصحف جمالش

از زلف او به فالش جیم جنون برآمد

۳

فانوس وار ما را از شمع دل فروزی

آتش ز سینه سر زد دود از درون برآمد

۴

از لالهٔ جگر خون احوال کوهکن پرس

کان داغدار با او در بیستون برآمد

۵

از چشم پر فن او در یک فریب دادن

از عقل و هوشمندی سد ذوفنون بر آمد

۶

بر رسم داد خواهان زد دست بر عنانش

آیا ز دست وحشی این کار چون برآمد

تصاویر و صوت

دیوان کامل وحشی بافقی به کوشش م. درویش با مقدمهٔ سعید نفیسی - وحشی بافقی - تصویر ۱۱۹

نظرات