
وحشی بافقی
شمارهٔ ۲۱۷
۱
به لب بگوی که آن خندهٔ نهان نکند
مرا به لطف نهان تو بد گمان نکند
۲
تو خود مرا چه کنی لیک چشم را فرمای
که آن نگه که تو کردی زمان زمان نکند
۳
تو رنجهای زمن و میل من ولی چکنم
بگو که ناز توام دست در میان نکند
۴
گرم مجال نگاهی بود زمان چکنم
حکایتی که نگه میکند زبان نکند
۵
هزار سود در این بیع هست خواهی دید
مرا بخر که خریدار من زیان نکند
۶
جفا و هر چه کند گو به من خداوند است
ولیک نسبت ما را به این و آن نکند
۷
بس است جور ز صبر آزمود وحشی را
هزار بار کسی را کس امتحان نکند
تصاویر و صوت

نظرات