
وحشی بافقی
شمارهٔ ۲۲۴
۱
آخر ای مغرور گاهی زیر پای خود نگر
زیر پای خود سر عجز گدای خود نگر
۲
این چه استغنا و ناز است ، این چه کبر و سرکشیست
حسبهلله به سوی مبتلای خود نگر
۳
چون خرامی غمزه را بنشان بر آن دنبال چشم
نیم کشته نازْ خلقی، بر قفای خود نگر
۴
این مَبین جانا که آسان پنجه صبرم شکست
زور بازوی غم مرد آزمای خود نگر
۵
باورت گر نیست از وحشی که میسوزد ز تو
چاک در جانش فکن داغ وفای خود نگر
تصاویر و صوت

نظرات