
وحشی بافقی
شمارهٔ ۲۲۶
۱
جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر
من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر
۲
شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی
تو برو بهر علاج دل بیمار دگر
۳
گو مکن غمزهٔ او سعی به دلداری ما
زانکه دادیم دل خویش به دلدار دگر
۴
بسکه آزرده مرا خوشترم از راحت اوست
گر سد آزار ببینم ز دل آزار دگر
۵
وحشی از دست جفا رست دلت واقف باش
که نیفتد سرو کارت به جفا کار دگر
نظرات
محمودرضا مهاجرانی
سیدمسعود
فرهاد حافظ